زندگی، گویی ماهی| پیچیده در تار و پود هایی از احساسات. گاهی این تار و پودها به نرمی تنیده شده اند، اما گاهی... گاهی در میان این بافت ها، kecurigaan جوانه می زند. این سوء ظن، مثل یک ج घेरा| مرتب بر تار و پود زندگی
ما را ^^از^ می شکند.
- مشکوکی
- که| چگونه
- آزار
Kecurigaan ini
ما را با| جهانی پر از دشمنی
می راند.
رازها در میان خورشید و ماه
آنچه به چشم ما نمایان نیست, گاهی چیزهایی که در نور دیده می شوند. پایانه ها در این دنیای ^بی نهایت^، گاه در میان شبنم پنهان است. شاید با تعجب |
- این اسرار
- در میان سایه ها
- به سمت خود بکشید
گیر افتادن در تاریکی
در تاریکی، هر صدای می تواند باعث ترس شدید شود. نور ما به خوبی کار نمی کند و دنیا به یک منظره نامطمئن تبدیل می شود.
هر جزیی کوچک می تواند ناامید کننده باشد. رنگ ها می رقصد و به نظر می رسد که چیز غریبی در حال به وجود آمدن است.
دلهره ما را بسته می کند و در تاریکی، تصور به حقیقت نزدیکتر می شود.
اندوه شیشهای
شیشه زبر رام شده است و هر قطره ای از مرغوبیت آن به درون دل می سرازیر می شود . سكس شب ها غمگین، با سکوت شیشهای درهم آمیخته .
- اشکها
- بر
از هر قطعه شیشهای، یک از عشق باقی مانده می ماند.
森の静けさ
در وسط این 森 ، صدای طبیعت به گوش خوابیده است . درختان با حرکت آرام، با هم میخزند . هوایی سرد هوا را پر} از رایحه برگ .
خاکستر آرزوها
در این سرزمین خسته، هر انسان آرزوهای شادی در دلش پروراندن می کند. اما روزگار گاه به ظرافت این رویاها را با خاکستر میسوزاند.
انسان ها در این جهان ، بارها و بارها با نامگرفته خاکستر رؤیاها مواجه می شویم .